در اشك هزار حرف پنهان است
اي دوست دلم هميشه باران است
هر شب من و اشك گفت وگو داريم
گويي كه دلم به پيش او مهمان است
چون قطره ي اشك بر زمين افتد
انگار غمي بود كه پايان است
گر حكم شود به ما فقط خنديد
آنوقت بود كه اشك زندان است
چون درد ترا نشد دگر درمان
آنگاه بدان كه اشك درمان است
چون قطره صدف زآب بيرون گشت
اشك است كه ارزشش نمايان است
زمستان 1390
+ نوشته شده توسط در و ساعت
19:23 |