ای دوست تویی زیبا، معشوقه ی زیبایی ای
یار تویی رویا، معشوقه ی رویایی
در پیش توام اینک، زیباترین موقع
با گوش شنیدم حرف، اکنون شده بینایی
با حالت شیدایی، دل را ببری از من
دل را تو بری از من، با حالت شیدایی
در حرف نمی گنجد، وصف رخ زیبایت
از بس که تو زیبایی، در وصف نمی آیی
اندیشه این ذهنی، انگیزه این شعری
آرامش این جانی، آسایش انسانی
با روح اهورایی، در من بدمیدی باز
روشن شده این شورم، در این شب ظلمانی
با چشمک شیطانی، مدهوش کنی جانی
از هوش بری یاری، با لعبت شیطانی
شاید که پری زادی، در حالت جسمانی
یا آن که ز بالایی، در کسوت روحانی
طاها تو خراسانی، از یار چه میدانی
شاید که ز شیراز است، یک دلبر ایرانی
شهریور 1400
+ نوشته شده توسط در و ساعت
13:31 |